روز چهارشنبه به اتفاق دوستم رفتیم کتابخونه ملی برای همایشی که قرار بود به مناسبت هفته کتاب برای بچه های ورودی جدید گذاشته بشه.اول که رفتیم تو خانم آقای علیمحمدی که اسمش مهشیده اما فامیلیشو نمیدونم خواست که به ما دو تا فلدر بده.آخه فکر میکرد که ما بچه های جدید رشته کتابداری هستیم در حالی که ما قدیمی شده بودیم.اما خوب به هر روشی بود اون فلدرو ازش گرفتیم.وبعد رفتیم داخل سالن یوسف شریعت زاده کتابخونه ملی.خوب طبق معمول میشد حدس زد که تیم اصلی سخنرانی ترکیب عمرانی،علیمحمدی،حافظیان رضوی بود.و همین جوری هم بود اما با این تفاوت که این بار یه شخصیت جدید هم حضور داشت که رئیس گروه کتابداری دانشگاه شفیلد بود و حرف های جالبی هم میزد خداییش.البته مامان نوش آفرین و خاله پوری هم اونجا بودن.در واقع محور صحبت ها روی معرفی کلی رشته و خاطرات اساتید محترم از دوران کار بود.مخصوصاًٌ آقای حافظیان رضوی خیلی تو اون جلسه یاد دوران جوانیش کرد.اما بچه های ادکا یک کار جالب هم کرده بودن و اونم برگزاری مسابقه بود و سئوالش هم این بود که رشته کتابداری را معرفی کنید و اون یکی سئوال هم دلیل انتخاب کردن رشته کتابداری.به ما که جایزه ای نرسید اما بچه های جدید نکات قشنگیو گفتن.و بعد هم به سه نفر جایزه دادن.البته خوب شد که ما برنده نشدیم چون ما جایزه ای که میخواستن بدنوداشتیم.طبق معمول سایر همایش ها چند دقیقه آخر هم مختص سئوالات شرکت کنندگان بود.و یه سئوال همیشگی و هیچ وقت حل نشدنی هم تغییر نام رشته کتابداری بود که توسط یکی از بچه های ورودی مطرح شد.و اساتید عزیز هم که خوب جوابی برای این سئوال نداشتن اونو به هم دیگه پاس میدادن تا اینکه آقای حافظیان رضوی با صراحت بی حد و حصری گفتند که امکان نداره نام رشته عوض بشه.و اینجا قیافه اون بچه کتابدار جدید دیدنی بود.با این جوابی که اون شنید هرکی دیگه هم بود فردا رشته رو می بوسید و میذاشت کنار.در کل به نظر من این جواب خوبی نبود.به هر حال جلسه تموم شد و روسیاهیش موند به ذغال(چی گفتم).
خواندن بعدی
وقت خودشو با حرفای بچه گانه که ما میزنیم تلف کنه شاید هم هیچ کدوم از بچه های کلاس نتوسته بودن نظرشو جلب کنن.بعد از ناهار زیاد نشستیم هوا داشت کم کم سرد میشد و ما هم مجهز نبودیم.ب.ر باز …