۳۲ سالت باشد و تاکنون یک دیت جدی نرفته باشی اصلا جای تعجب ندارد. به همین دلیل که میشود ۳۳ سالت باشد و تاکنون یک دیت جدی نرفته باشی!
در عوض اگر ۲۲ سالت باشد و دیت رفته باشی، خیلی عجیب است. کسی از یک بچه ۲۲ ساله انتظار دیت ندارد، فوقش میشود رد و بدل کردن چشمک را از او پذیرفت.
با این حساب اگر از شروع ۳۲ سالگی دیت رفتنمان بگیرد، نه تنها کسی ناراحت نمیشود که تازه تشویق هم میشویم.
مثلا دوستم کیوان هنوز دود شمعهای فوت شده کیک تولد ۳۲ سالگیاش در هوا بود که با منشی مدیر عامل قرار گذاشت.
انتظار داشتم پدر دُگمَش لااقل برای مدتی توی خانه راهش ندهد. خیالم خام بود، برایش پیام داده بود که «پسرم اگر این نشد، بعدیها که هستند. همهشونو درو کن، دخترا رو میگم».
دیت رفتن با یه آدم ۳۲ ساله ریسک کمتری هم دارد. مثلا میتوانید مطمئن باشید که او هیچ وقت شما را به خانهاش دعوت نمیکند، اگر خونه داشت تا الان یکی را به دمبش میبستند، دختر همسایهای، دوست خانم جلسهای، از این دست موجودات.
وقتی با یک آدم ۳۲ ساله دیت میروید، محلش یا کافه است یا داخل ماشین. اگر کافه است یعنی طرف دروغ نگفته، البته نه این که فکر کنید قرار است عاشقتان شود، باز هم ممکن است بازیتان بدهد.
اما اگر گفت «بیا تو ماشینم یه دور بزنیم، حرفمم میزنیم» مطمئن باشید که این آدم فقط برای دور دور کردن ساخته شده، مخصوصا از اون مدلای مزخرفش که شبها تو چشم راننده جلویی نور بالا میندازن.
به شکمش نگاه کنید. اگر جلو اومده بود باز داره دروغ میگه، این از اون ۳۲ سالههاییه که بنده شکمان، اولین چیزی که یادشونه دستپخته، یه املت خوب رو با یه کدبانوی معمولی عوضی میکنن.
از ۳۲ سالههای چشمگاوی پرهیز کنید، درسته که ۳۲ سال دیت نرفته ولی در موردش فکر میکرده، دستش به جاهایی میرسیده که نباید. چیزهایی هم میدیده که به مرور زمان چشمانش را کوچکتر کرده.
یک ۳۲ ساله واقعا مجرد چشمان خروسی دارد، نهایتا چشم سنجاب. چشمگاویها بویی از عشق و احساس نبردهاند. اصلا اینها راه و رسم گریه را بلد نیستند.