گاهی عطسه بیشترین صدایی است که در خانه ما شینده میشود. بابا از چند سال پیش دچار یک آلرژی عجیب شده و بعضی روزها چندین ساعت یک بند عطسه میکند. زمانی تصمیم گرفته بود به یک کلینیک تخصصی آلرژی برود، ولی ناگهان یک آمپول جدید پیدا شد که تا حدودی مسئله عطسه را حل میکرد. اما اثر این آمپول تا دو ماه بیشتر نمیماند و بعد از آن باید تجدید شود و حالا با این شهر کرونا زده تزریقاتی محل هم به یک مکان خطرناک تبدیل شده است.
دیروز گفتم که خمیر بخت برگشته شیرینی دانمارکی به اسارت مامان درآمد. بالاخره امروز عصر بعد از کلی اصرار مامان و انکار من، خمیر را تبدیل کردیم به شیرینی! ظاهرش هیچ شباهتی به دانمارکی ندارد ولی خوشمزه است. عکسش را گذاشتم در توییتر و تصمیم داشتم به سیاق توییتهای شوآفگونه کپشن بزنم که «پسری که شیرینی دانمارکی درست میکنه چیه؟!!».
اما نمیتوانیم شبه شیرینیها را جلوی تلویزیون بخوریم و در برنامه مورد علاقهمان غرق شویم. جمهوری اسلامی لطف کرده و پارازیت را بر سفره ما آورده. از اینترنت موبایل هم نمیتوانم زیاد استفاده کنم.
یا سرعت اینترنت کم است یا شارژ گوشی دقیقا همان وقتی که نباید تمام میشود. خلاصه بچه ها زندگی در این گربه که ایران ماست خیلی سخت شده.