رییس هیئت مدیره سازمان فشل که چارت بسیار فربهی دارد به خیال خودش مدیران زیردست را عوض میکند تا به نتیجه مطلوب برسد.
سازمان فشل یه ساختار به شدت سلسلهمراتبی داره. از خوندن این جمله تعجب میکنید.
لابد میگید چطور سازمانی که اینقدر وابسته به چارت هست میتونه فشل باشه؟! اتفاقا کرم از خود درخت است.
یک چارت فربه سازمانی که فقط به شکل افقی رشد میکند نشان میدهد که دپارتمانهای زیادی در سازمان ایجاد شده. به طور طبیعی هر دپارتمان شامل نیروهای انسانی با تخصص مختلف است.
این افراد باید توسط یک مدیر هدایت شوند و مدیر همه دپارتمانها هم خودشان یک مدیر دارند.
مدیرها میخواهند اتیکت مدیریت را رعایت کنند. اتیکت مدیریت یعنی داشتن چیزهایی مثل مسئول دفتر مدیر، منشی مدیر، راننده شخصی، مشاور و … . اگر به کسی برنخورد من به اینها میگویم آفتابه و لگن!
مدیر بزرگ یا همان رییس هئیت مدیره هم که نمیتواند از دیگران پایینتر باشد لذا بیشترین امکانات (بیشترین میزان آفتابه و لگنها) را به خودش اختصاص میدهد.
حالا چنین سازمانی چگونه فشل میشود؟
همه مدیرها به اسم مدیر بودن خواهان اختیارات مدیریتی هستند. میخواهند بر روی نیروهای زیر دستشان کنترل داشته باشند و به آنها امر و نهی کنند. از سوی دیگر دوست ندارند مدیر دپارتمان مجاور در امور دپارتمان آنها دخالت کند.
بنابراین همه مدیرها در یک زمان واحد اما با خطمشیهای مختلف تصمیم میگیرند دپارتمان مطبوع و در مقیاس بزرگتر کل سازمان را در جهت دلخواهشان هدایت کنند.
این شیوه به خودی خود سازمان را فشل میکند اما قضیه وقتی خطرناک میشود که رییس بزرگ به شدت نتیجهگرا باشد. آن وقت مثل افعی مار گزیده به هر کسی که دم دستش باشد نیش میزند.
این جای داستان اسمش بحران نتیجهگرایی است. رییس بزرگ در بازههای زمانی خیلی کوتاه مدیران دپارتمانها را اخراج میکند و مدیران جدیدی به جای آنها میآورد.
او امیدوار است که تغییر آدمها بتواند او را به نتیجه دلخواهش برساند اما سازمان با چارت فربه فشل شده و مدیران بیشتر سرگرم اتیکتهای مدیریت هستند. در چنین سازمانی حتی اگر کسی بخواهد هم نمیتواند به فکر نتیجهگرایی باشد.