
آنچه باید باشد | علیرضا عبودیت مقالات.


دیروز به هوای اینکه میخوام شلوارمو بدم خشکشویی، آماده شدم برم بیرون که دیدم بابا زودتر شلوار رو برده.

دو روز گذشته حوصله نداشتم درباره ادامه وقایع قرنطینه بنویسم تا اینکه دیشب لرزیدیم. تهران ساعت 12:40 شب به بزرگی …

میگن گذر زمان فراموشی میاره. دیشب گفتم حسین، پسر عمهام سکته کرده و امشب انگار برام تبدیل شده به یه …

ده روز گذشته حوصله نکردم درباره دوران قرنطینه خودخواسته بنویسم. یا دست و پام درد میکرد یا اتفاق خاصی نیفتاده …

داشتم شکلات صبحانه را روی نون میمالیدم که گوشی بابا زنگ خورد. عمو حسن از اصفهان بود که میخواست ما …
من در همین حوالی