فلان دیکتاتور پیر خرفت که سالها خون مردمش را در شیشه کرده ممکن است کارهای احمقانهای انجام بدهد یا گاهی خزعبلاتی از دهانش بیرون بیاید که تا مدتها خوراک خنده همه را فراهم کند اما در حقیقت اینقدرها هم خنگ و کودن نیست.
قذافی همیشه تیپ عجیب و غریبی میزد، به زعم خودش فکر میکرد خوش تیپ است ولی در حقیقت بیشتر شبیه یک گالری فرش رنگ و رو رفته بود. کیم جونگ ایل با آن مدل موی مسخرهاش، چاوز و سیگار برگش و الخ همگی پرترههایی از دیکتاتورهای لمپهن را در ذهن ما تصویر میکنند.
اما حقیقت تلخ است. دیکتاتورها آنقدرها که ما فکر میکنیم احمق نیستند. چرا؟ چون آنها تاریخ تمام دیکتاتورهای قبلی را خواندهاند، زندگی آنها را آنالیز کردهاند. آنها حالا در دوره خودشان نکات مثبت! قبلیها را با قدرت بیشتر اجرا میکنند اما حواسشان هست که اشتباهات را تکرار نکنند.
همین باعث شده برخی از آنها سال در قدرت بمانند و اگر آنها را با معیارهای دیکتاتور بودن! بسنجید اتفاقا خیلی هم موفق نشان میدهند.
اینها را ویل دابسون در کتابی با عنوان «منحنی یادگیری دیکتاتور: در نبرد جهانی برای دموکراسی» خیلی خوب توضیح داده است. او معتقد است شما به سختی میتوانید یک دیکتاتور را به زانو در بیاورید اگر که قبلش از راز و رمز حمکرانی او خبر نداشته باشید.
او برای تایید نظرات خودش راهی سرزمینهای دیکتاتور خیزی مثل چین، روسیه، ونزوئلا، مصر و مالزی شد و سعی کرد از شگردهای دیکتاتورهای این کشورها سر در بیاورد تا اینکه در نهایت به این نتیجه رسید که دیکتاتورهای مدرن خودشان را از اهالی کوچه دموکراسی معرفی میکنند حتی اگر یکبار هم از آن رد نشده باشند.
چون منافع آنها اینطور ایجاب میکند که در عین دیکتاتوری خودشان را دموکرات نشان دهند. انتخاباتهای نمادین، چیزی که همیشه مورد علاقه هوگو چاوز بود. ونزوئلاییها میتوانستند به هر کسی رأی دهند با این حال کسی که از صندوق در میآمد همیشه آقای چاوز بود.
اما چاوز میدانسته چگونه با پول رسانهها را دستکاری کند، با قدرت در مراجع قانونی نفوذ داشته باشد و چطور رقبا را در پیچ و خم فرایندهای اداری خسته کند تا در نهایت همه رأیها به سبد او ریخته یا برایش نوشته شود.
این متن با الهام از مقاله «The dictators are smarter than you think» از نشریه فارین پالیسی نوشته شده است.