همون قدر که آب مایه حیاته، سکوت هم برای ما درونگراها حیاتیه. البته پاس کردن درس سکوت چندان هم ساده نیست.
قواعد خودش را دارد، زیادش خوب نیست، کمش بد است، نباید هر وقت مغز فرمان داد ساکت شوی، برعکس باید بتوانی جاهایی زیپ دهان را بکشی و هزار جور نکته ریز و درشت دیگر.
بیایید از رابطه سکوت و عشق شروع کنیم که خود سم است. عاشق ساکت دورنگرای کمالگرا خودش را عذاب میدهد که مبادا طرف مقابل چیزی بفهمد که مثلا به ساحت او جسارت نکند.
اما از من بشنوید، شما جسارت نکنید همیشه یکی دیگه هست که این کار را میکند، خوب هم میکند. انتظارتان این است که معشوق مقدس دستنیافتی خودش با آغوش باز انتخابتان کند، اما این کار را نمیکند، اصلا هم نمیکند. برای عاشق درونگرای ساکت شاید معشوق صبور بهترین درمان باشد.
ما درونگراها بعضی وقتها دچار حمله سکوت ناخواسته میشویم، توان کشیدن عربده را داریم، اما لبهایمان را با سوزن لحافدوزی دوختهاند و دندانهایمان مثل یک مشت چرخدنده لای همدیگر گره خورده.
مراسم سالگرد به دنیا آمدن بقیه آدمها یکی از مکانهایی است که حمله سکوت ناخواسته بیشتر در آنجا اتفاق میافتد. دلم میخواهد زبانم را بچرخانم و هر واج به شکل مناسب ادا شود تا عبارت تولدت مبارک از توی زندان دهانم فرار کند، بیفایده است. مراسم تمام میشود، میرویم خانه و فقط لینکدین برایم میماند که اگر شانس بیاورم پیام تبریکم را آنجا ارسال میکنم.
اما نمیخواهم به لیوان لگد بزنم. نیمه پرش این است که سکوت، ما درونگراها را نجات هم داده، جانی و مالی، فرقی ندارد. درونگرای ساکت متفکر صبور این توانایی را دارد تا با سکوت در جلسه کاری مسئولیتهای تحمیلی را نپذیرد.
چون از خودش تعریف نمیکند، انتظاری هم به وجود نمیآورد. مایه میانمایگی این و آن نمیشود و اجازه میدهد تا بادمجانها را دیگران دور قاب بچینند!
سکوت یک درونگرا البته پر از فریاد است، هشدار میدهد. اصلا خود قیامت است اگر بیتوجهی ببیند، همان قدر بیکران و مهیب و ژرف.
در عوض این قیامتهای ساکت، گوشهای خوبی دارند. شما بگویید، با همه تن میشنوند، به یاد میسپارند و بعد یک روز میآید که با شنیدههای خودتان دنیا را برایتان جای بهتری میکنند، حتی شده برای چند دقیقه رفتارهایشان را جوری تنظیم میکنند که بشود تجسم رویاهای شما.
اگر دیگران از سر عادت چیزهایی مثل «تو دنیامی» و «بذار دنیام باشی» را روزی چند بار تف میکنند، ما درونگراهای ساکت اول با چشمانمان دنیای شما را میکاویم، بعد با گوشهایمان شریک داستانهای تلخ و شادتان میشویم، برایتان دنیایی میسازیم که لااقل چند دقیقهای واقعا دوستش داشته باشید و درست وقتی که زمانش باشد با تو از دوستداشتن خواهیم گفت و نه از عشق که همه برایت میگویند.