باز یه نفر دیگه همین نزدیکیها فوت کرد و شاید بهتر باشه بگم چند نفر دیگه در همین حوالی از بینمون رفتن و باز پرسشهای فلسفی همیشگی مطرح شدن.
- اصلا چرا باید مرد؟
- نمیشه نمیریم؟
- اگه نمیریم چه اتفاقی میافته؟
- اگر قرار بوده بمیریم، پس چرا زندهایم؟
در کنار این پرسشها، ایدئولوژیهای مختلفی هم وجود داره. بیدینها یه نظری دارن، خداباورها هم یه نظر دیگه.
کارآفرینهایی مثل ایلان ماسک میگن هر آدمی باید یه روز بمیره و به همین دلیل ما روی چیزی به اسم اکسیر حیات کار نمیکنیم.
از اون طرف یه فیلمی مثل مرد ۲ صد ساله رو داریم که دیدگاههای متفاوتی رو نسبت به طول عمر مطرح میکنه.
و من نمیدونم کی درست میگه، کی غلط.
ولی من ترجیح میدم از فلسفه ممنتو موری پیروی کنم. همون باوری که معنیاش به زبان ساده میشه «تو خواهی مرد» حتی اگر با هوش مصنوعی در یک جهان هولوگرافیک حضور داشته باشی اما تو خواهی مرد.
ممنتو موری به من نشون میده که باید حواسم باشم، زمان کوتاهه و من باید تلاش کنم توی همین زمان کوتاه دستکم تاثیر مثبتی روی زندگی خودم بذارم.
و من همین الانم تلاش میکنم علیرغم همه اکسیژنهایی که هدر میدم، همه نگاههایی که به خودم مشغول میکنم و همه ادعاهای بزرگی که میکنم، این تاثیر مثبت رو داشته باشم.