یه دستهبندی جدید برای سایت درست کردم و اسمشو گذاشتم «پایتون».
من تقریبا از یکسال پیش با دوره پایتون جادی توی مکتبخونه تصمیم گرفتم سفری به دنیای کدنویسی داشته باشم و بتونم در کنار توسعه مهارتهای محتوایی، دانش برنامهنویسی رو هم به دست بیارم.
البته ماجرای علاقهمندی علیرضای ۳۵ ساله به کدنویسی از ۲۰ سالگی شروع شد. اون موقع من فقط HTML رو به عنوان زبان برنامهنویسی میشناختم. از تغییر لحظهای که با اچتیامال میتونستم به وجود بیارم، کیف میکردم.
مثلا رنگ صفحه وب رو عوض میکردم، جدول میساختم، تو خونههای جدول لوگو میگذاشتم. به تگ مرحوم <marquee> علاقه خاصی داشتم و خلاصه روزای خوبی بود.
توی دانشگاه به موازات ادامه بازی با اچتیامال، نوشتن رو هم شروع کردم.
بنابراین اگر صفحهای رو میساختم، کانتنت رو هم خودم براش آماده میکردم. اینو توی پرانتز اضافه کنم که حوالی سالهای ۸۴ و ۸۵ خرید هاست و دامین به سادگی و روزمرگی الان نبود. بنابراین بیشتر صفحههایی که با اچتیامال و بعدتر یه کمی CSS میزدم، آفلاین بودند. یه بار یه سایت طراحی شده رو روی سیدی دادم به استادمون!
بعد از سربازی تصمیم گرفتم مسیر طراحی سایت رو جدیتر دنبال کنم. رفتم یه کلاس طراحی سایت که خب تمرکز بیشتری روی سیاساس داشت و یه گوشه چشمی هم به جاوا اسکریپت و حتی ایاسپی(دات)نت.
اونجا با بوت استرپ آشنا شدم و دیدم که ای بابا خیلی از سایتا دارن از یه چهارچوب کپی شده هر چند استاندارد استفاده میکنند.
من توی مشقهایی که برای کلاس انجام میدادم، سعی میکردم با اضافه کردن چیزایی مثل فونت آوسم (FontAwsome) و آیکون پکهای مختلف این کپی رو کمرنگ کنم.
ولی جاوا اسکریپت منو جذب نکرد. یا بهترِ بگم برای من زیادی سخت بود.
تقریبا دو سال پیش که ایده راه انداختن یک کسب و کار اومد توی ذهنم، دیدم فرانت اند نمیتونه به من کمک کنه. من باید اول یه ساختار منطقی رو توی بک اند میساختم و بعد به قول یه دوستی میرفتم سراغ خوشگلاسیون!
این شد که مغزمو درامورم و گذاشتم توی دست چپم و یکی یکی زبونهای برنامهنویسی بک اند رو هم گذاشتم توی دست راستم.
دست راستم با سی و سی شارپ، گولنگ و پی اچ پی سنگینتر شد. ولی با پایتون دستام بالانس شد.
بنابراین پایتون رو انتخاب کردم که یاد بگیرمش و این یادگیریم هم از یه جنبه کاربردی بود.
خیلی دنبال تئوری و فلسفه زبان برنامهنویسی شی گرا نرفتم و اینکه ذن پایتون چی بود، برام اونقدر جذاب نبود.
به نتیجه علاقه داشتم و اینکه بتونم اون اپلیکیشنی که مورد نظرم بود رو بسازم.
بعد از دوره جادی، من یه دوره دیگه از رایان میچل (از دورههای لینکدین) گرفتم و همین الانم آخرای دوره بوت کمپ دین تایلر (از دورههای یودمی) رو دارم میگذرونم.
امروز یعنی ۳۰ مرداد، ساعت ۱۲:۴۲ دقیقه ظهر به همین سوی چراغ که بالای سرمه، میتونم بگم که مبانی پایتون رو بلدم و میتونم با برقرای اتصال بین این مبانی، کارهای کوچک اما قابل توجهی رو انجام بدم.
پس به رسم دیرینه: سلام دنیا.